محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

جمعه و دانشگاه و روز پدر

قبل از هر چیز روز پدر رو به بابای خودم و باباعلی و بقیه باباها تبریک میگم و خدا روح همه پدرها بخصوص بابابزرگ محیا رو شاد کنه.. ما که براش روز پدر نماز فرستادیم.. باشه مقبول درگاه حق قرار بگیره.. الان غروب جمعه است.. ساعت یه رفتیم ترمینال تا فرستادنیهای خاله جون رو بگیریم و به راننده آشنامون چیزهایی که براش خریدیم بفرستیم ببره شمال.. بعدش اومدیم دانشگاه تا بابایی بره استخر و ما هم اومدیم سرکار تا کمی به کارامون برسیم تا بابایی برگرده. وااای چه خلوتی حالی میده!!! مغزم وا شده.. بابایی میگه چقدر اینجا شبیه شمال خودمونه.. خداییش من از دوره دانشجویی به اینجا خیلی علاقه داشتم و با درس خوندن و کار کردن تو اینجا حال میکنم. محیا با لباس ج...
4 خرداد 1392

باز هم عکس + مامان زهره کوروشی نوشت

دیروز حوصلت سرومده بود. بستنی تو راهی و هر چی هم تو خونه داشتیم خوردنی. باز هم نق میزدی.. گفتم بهترین فرصته تا با یه سورپرایز خوشحالت کنم. تولدت مامان هستی جون زحمت کشیدن و دوتا وایت برد برات خریدن. یکیشو نگه داشتم تا سرفرصت رو کنم. بله الان وقتش بوددد.. محیا خانمی مشعوف: مرسی هستی مهربون..میسی.. و امروز صبح تا به هستی گفتی اونهم شاد شد. بگمونم اصلا یادش نبود که برات چی خریده بود... اصرارداشتی تا از تمام صفحاتش عکس بگیری.. اینهم یه مدل محیایی دیگه... - تو خونه هر چی دستت بیاد برمیداری میاری مهد: شامل انواع عروسک، پتو، کیف، چتر و...صبحی بابایی با کاسه کوزه بغلت میکنه و عصری من باید اونا رو ببرم بالا....
1 خرداد 1392

امروز صبح

صبح امروز زود از خونه راه افتادیمو ترافیکی هم درکار نبود و دیدم قبل 7 میرسیم دانشگاه.. گفتم بجای دیروز امروز کله صبحی شادت کنم. تمام تهران رو گشتم تا تونستم پارکی ست لباسهای تنت پیدا کنم [چاخان] دیدین یه سری از مامانها (دور ازجون دوستای گلم) گودرز و با شقایق ست میکنن؟؟؟!! خوب من هم یکیش.. تصادفا این پارک نزدیک محل کار ما از آب درومد و رفتیم اونجا کلی سر صبحی خوش گذروندی: اونقدر صبحونه نخورده ورجه وورجه کردی که اون بالا حالت بد شد.. خودت کنار گلها نشستی و گفتی عکس بگیرم.. همه جا خیس بود و منم با دستمال کاغذی کل پارکو خشک کردم.. به به چه صفایی کردم. چه آب ...
1 خرداد 1392